בلگـــیرمـ!
از تمـــامـ روزهایــ ـﮯ كه
בوستـتـ בاشتــمـ...!
براے تمـــآمـ روزهایـﮯ كــہ
خِیـــالـ میــكرבمـ בوستـــمـ בار ے..!
سلام روزگار...
چه میکنی با نامردی مردمان..
من هم ..
اگر بگذارند ...
دارم خرده های دلم را...
چسب میزنم...
راستی این دل ...
دل می شود ؟
خواستنت
وقت بارانُ غزل تکراری ست
تو را من
تازه مثل غیر ممکن دوست دارم !
این روزها که
در حکم طبیب به جانم افتاده اید
تا از ریشه برکنید
این دندان پوسیده عشق را
لطفا کمی آرامتر...!
پی نوشت ۱:
گویی که جانم می رود...
پی نوشت ۲:
**زن تا عاشق نباشد نمی بوسد
و تسلیم نمی کند رویاهای عریانیش را.....!
شنیدن نامم ، آنهم از لبان تو
طعم نوبرانه های این روزهای بهار را دارد...
بکبار دیگر
صدایم کن
به نام کوچک...
آرامشــی میخواهم
خلوتــی میخواهم
تــو باشی و من
در کنار هم
تو سُکوت کنــی و مَــن گوش کنم
و من آرام بگویم ترا دوست دارم و تو گوش کنی
و آرام بگوئی .. من هم
و شرمِ زیبائی را بر گونه ی تو ببینم …
تو رقص میکنی
دنیا در رقص میآید
و تمام آسمان در قوس کمرگاه تو آرام میگیرد؛
و قانون جاذبه
در سیاهچالهی چشمهای تو
دیوانه میشود
و قانون تو
آنگاه
همچون مـِهِ مهربان سحرگاه
تمامی هستی را در آغوش میگیرد!
فرقی نمی کند !!!
بگویم و بدانی ...!
یا ...
نگویم و بدانی...!
فاصله دورت نمی کند...!!
در خوب ترین جای جهان جا داری ...!
جایی که دست هیچ کسی به تو نمی رسد :
دلم......!!!
همیشه در کنار من باش "ماه" من !
تویی دلیل ،
جزر و مد دریای دلم
سپید میشوم از تو بعد از این خزان
بالهایم را نقاشی کرده ام
به کاغذی از جنس آسمان
تنها پرواز را از تو خواهم اموخت
اگر این فصلها مجال دهند
همین بالهای شکسته ی من هم...
تو را تا آسمان خواهد برد...
هنوزم مینویسی دوستت دارم؟؟؟؟
بچه بودم نه دیگه منتظر زنگ بودم
نه دیگه واسه تو و مثل تو دلتنگ بودم
بچه بودم تو نبودی شبا زود خوابم می برد
دل کوچیکم فقط غصه ی بازی رو می خورد
بچه بودم چقدر صاف و روون می خندیدم
خوبیش این بود که ازت، نمی خوامت نمی شنیدم
بچه بودم همه ام مثل خودم بچه بودن
نرم و ساده مث خاکای توی باغچه بودن
بچه بودم کسی مثل تو باهام بد نمی شد
بی توجه از کنار رویاهام رد نمی شد
بچه بودم کسی مثل تو منو رنج نداد
برد و باخت تلخ ما مزه شطرنج نداد
بچه بودم بیشتر از این زمونا در می زدن
اون روزا بزرگترا بیشتر به هم سر می زدن
بچه بودم اگه مثل حالا مجنون می شدم
از بزرگ شدن واسه ابد پشیمون می شدم
دلم واســه اون روزایــی تنــگ شــده ،
که کســی رو دوســت نداشــتم.
چه خــوب بود اون بــی خــیالی ها !
پرسیدند:
می خورید یا می برید؟
و من پاسخ دادم : می خورم!
چه می دانستم لذت ها را می برند / …
حسرتها را می خورند
این روزهــــا زیادی ساکتــــ شده ام
حرفــــ هایم نمی دانم چــــرا به جای گلــــو ،
از چشــــم هایم بیرونــــ می آیند . . .
مـَטּ یـڪــ " دُخــتَــرَم " مے بیــنَمـ ...
ادامه.....
اصلا چه معنی دارد......
بفرمایید ادامه....
هیــــــــــــــــس....
تو ماله منی....
همین....
باره اخرت باشه که می خوای زندگیمو ازم بگیری....
همیشه منتظر کسی باش
که تو رو با همه ی دیوونگیت و خل بازیات قبولت داشته باشه
و تو رو به همه نشون بده و بگه:
این دیوونه خل ... عشق و جیگر منه!!
در آغوشـم کـ ِ مۓ گیــرۓ
آنقــَــَدر آرام مۓ شوم
کـ ِ فـَـراموش مۓ کنم
بـایـ ـد نفس بکشم ...
روزگاری نه چندان دور دختری را از پشت پنجره ی اتاقش دیدم
تا سیگار را بر لبانش گذاشت و خیره به دور دست ها ماند
سیگارش آتش گرفت
بعدها یافتم ، هویتش ، دردش ، نامش و زنانگیش
سیگار او را آتش زد نه کبریتش !
بسم الله
دریاها را با آن می شکافم...
گاهی در شبی مهتابی
به وسیله اش شق القمر می کنم...
یکی دوباره مرا به معراج برده است!
و گاهی با اشاره اش توفان نوح به راه می اندازم...
عصا نیست
ورد و دعا و معجزه هم نیست
تنها
نام توست...
روز مرگم در آخرین نفسم ...
فقط یک چیز به او خواهم گفت:
اونطوری نه !اینطوری میرن!!!
ســـــــــــلامــــ خوشــــــ اومــدینـــ حـــــــالا کهــ اومدینــــ بدونــــ نظــــر نـــــرید اگهـــ وبلاگـــــــ مشکلیـــ دارهــ بگیـــــد تــــا حـــلشـــــ کنمـــــ.... ................ خـــیالـــ میکــــردمــــــ عشقـــــــــــ عروسکیــــــــ استـــــ کهــ میتوانــ با آن بازی کرد ولی افسوس اکنون که معنی عشق را درک کردم فهمیدم که خود عروسکی هستم بازیچه دست سرنوشت